شهید سید محمدحسین علم‌الهدی

سید محمد حسین علم الهدی

 سید محمدحسین فرزند حاج حسین علم‌الهدی در سال ۱۳۳۷ شمسی در شهرستان اهواز به دنیا آمد. وی از 14 سالگی فعالیت‌های ضد رژیم طاغوت را آغاز کرد و به‌دنبال آن بارها گرفتار زندان و شکنجه شد. از جمله فعالیت‌های شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می‌توان به انفجار شهربانی کرمان، تخریب سیرک، راه‌اندازی و حضور فعال در تظاهرات عاشورای سال 53، فعالیت در گروه موحدین، تخریب کنسولگری عراق، ترور نماینده مجلس طاغوت و ترور مستشار آمریکایی اشاره کرد. در سال 53 توسط ساواک دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی فعالیت‌های سیاسی خود را علیه رژیم ادامه داد. سید محمدحسین در سال 56 وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد و در رشته تاریخ ثبت نام کرد و در مدت حضور در مشهد، بسیاری از کتب تاریخی اعم از فارسی و عربی را مطالعه و یادداشت برداری کرد.

  مقابله با افکار انحرافی در بین دانشجو و اساتید از جمله فعالیت‌های فرهنگی شهید علم الهدی بود. حضور فعال در کمیته استقبال حضرت امام؟ره؟ به عنوان محافظ مسلح، همراهی با دانشجویان پیرو خط امام؟ره؟ در لانه جاسوسی و افشای ماهیت مدنی نخستین استاندار خوزستان از جمله فعالیت‌های شهید علم‌الهدی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود.

  شهید علم‌الهدی با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و با وجود اینکه از فرماندهان رده بالای جنگ تحمیلی در منطقه و دارای مسئولیت‌های مهم اجرایی بود، همچون دیگر پاسداران کار می‌کرد و نگهبانی می‌داد.

  وی در دی سال 59 در هویزه به اتفاق عده‌ای دیگر از غیور مردان فقط با چهار قبضه سلاح «آر.پی.جی» و مقدار اندکی اسلحه در محاصره ده‌ها تانک عراقی قرار گرفتند و تا آخرین نفس مقاومت کرد و با همراهانش به درجه رفیع شهادت نائل و فرزند جاوید خوزستان نام گرفت.

نحوه شهادت شهید علم‌الهدی

  صدای تانک‌های آن طرف جاده به گوش می‌رسید. تیراندازی لحظه‌ای متوقف نمی‌شد. راه افتادیم، با اینکه می‌دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر‌ پی‌جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می‌برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم تانک‌هایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش‌کنان به پیش می‌تاختند. چشمم به حسین (علم‌الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر‌پی‌جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند و از همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه‌ها با گلوله مستقیم تانک‌ها از پای در آمده بودند. تانک‌های سالم از کنار تانک‌های سوخته عبور می‌کردند و به طرف خاکریز علم‌الهدی پیش می‌آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دادند. «روزعلی» که حسابی نگران شده بود، آر‌پی‌جی را از من گرفت و به تانک‌ها نشانه رفت. دست روزعلی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه‌ها برنامه‌ای داشته باشند و او پذیرفت.

  تانک‌ها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک‌ترین تانک را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از حسین دو نفر دیگر که آر‌پی‌جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک‌ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.

  روزعلی بلند شد و نزدیک‌ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد و غبار پشت خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روزعلی و حسین زنده مانده‌اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک‌ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک‌ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله‌اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با سماجت شروع به پیشروی کرد. روز علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند. گلوله‌ها خاکریزش را به هوا بردند. گرد و خاک، کمی فرو نشست. توانستیم اول آر‌پی‌جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک‌ها به چند متری حسین رسیده بود و می‌رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.

  پس از شهادت مظلومانه سید حسین و شهدای حماسه هویزه، ارتش عراق، منطقه عملیات و شهر هویزه را تصرف نمود و با تانک بر اجساد مطهر شهدا گذشت و شهرهویزه را با خاک یکسان کرد (16 دی ماه 1359). سپس اقدام به ایجاد میدان مین و سنگرهای بتونی محکم در تمام بیابان هویزه نمود.

  18 ماه بعد (سال 1361)، با عنایت الهی، دوباره هویزه به آغوش مردم ایران بازگشت اما هیچ اثری از شهدا نبود. برادرانی که توانسته بودند از حلقه محاصره دشمن خود را نجات دهند محل درگیری حماسه‌سازان را تعیین نمودند و آنجا تعدادی پرچم به یاد شهیدان نصب گردید و به تدریج بنای مزار شهدای هویزه ساخته شد و اجساد مطهری که از اطراف پیدا می‌شد به محل فعلی منتقل گشت از جمله شهید قدوسی، شهید سلحشور و…

  در سال 61 جنازه مطهر شهید علم‌الهدی در فاصله اندکی با مزار فعلی پیدا شده و از قرآن و آرپی‌جی او که در کنار جسدش بود، شناسایی شد و پس از تشییعی باشکوه در اهواز پیکر او در کنار یاران وفادارش، آرام خفت.

وصیت‌نامه شهید علم‌الهدی

  … امشب پاس دارم. ساعت 1:39! چه شب با شکوهی است! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می‌گفت. سر در چاه نخلستان می‌کرد و می‌گریست. در همین تاریکی شب علی برمی‌خاست و به نخلستان می‌رفت. فاطمه وضو می‌گرفت، پیامبر به سجده می‌رفت و حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند.

  این خانه کوچک است،این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‌تان باد. تنهایی عمیق‌ترین لحظات زندگی یک انسان است.

  خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفته‌ام، بوی خاک گرفته‌ام. حال می‌فهمم که علی ابن ابیطالب چگونه می‌فرماید: سجده‌های نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را می‌دهد که خاک بوده‌ایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته‌ایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمی‌گردیم. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می‌شویم…

  امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می‌گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.

  آیات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.

  در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها و لحظات به گونه‌ای می‌گذرد و شبها به گونه‌ای دیگر…

  .. تنهایی موهبتی است الهی و در تنهایی می‌توان به خدا رسید.

  روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسه‌های آنها می‌افتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر،تبوک و….آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه می‌توانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشه‌ام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن می‌گوید:

  مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلیَ الْکُفّارِ..

  شهید علم‌الهدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *