میرزا تقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر (1268 – 1222 هـ ق)، ستاره بینظیر تاریخ ایران زمین دارای روحیهای انقلابی و عشق عمیق وی به استقلال و آزادی و اقتدار ملت مسلمان ایران، او که مصلحی چنین تشنه اصلاح، سیاستمداری چنان شیفته استقلال و زمامداری چنین خیرخواه ملت، نه تنها در تاریخ دو هزار و چند صد ساله ایران بلکه در تاریخ جهان، کم نظیر و کمیاب است.
اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، ریشهکن نمودن فقر که طی سه سال و اندی صدارت میرزا تقیخان امیر کبیر انجام گرفت، همه قابل تحسین است.
اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، سبب شد که درباریان فاسد و خودخواه، از او سعایت کردند تا این که فرمان عزل و قتل امیرکبیر را از ناصرالدین شاه خودکامه گرفتند و او را در حمام فین کاشان به شهادت رساندند.
نام اصلی میرزا تقی خان، «محمدتقی» است. زادگاهش «هزاوه» در حوالی فراهان اراک. هنوز هم در آنجا محلهای بنام «محله میرزا تقی خانی» معروف است.
محیط خصوصی تربیت میرزا تقی خان را دستگاه میرزا بزرگ قائممقام و پسرش میرزا ابوالقاسم قائممقام، آن دو وزیر بزرگ عباس میرزا، میساخت.
در استحکام اخلاقی او تردید نیست و مظاهر عینی آن گوناگون است. یک جنبهاش اینکه در عزمش پایدار بود. نویسنده صدرالتواریخ که زیر نظر اعتمادالسلطنه این کتاب را پرداخته میگوید: “این وزیر هم در وزارت مثل نادر شاه بود… هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رای داشته است». در موردی که نماینده انگلیس خواست رای امیر را عوض کند، خود اعتراف دارد که «… سعی من و کوشش نماینده روسیه، و تلاش مشترک ما همه باطل است. کسی نمیتواند میرزا تقی خان را از تصمیمش باز دارد.”
درستی و راستکرداری از مظاهر دیگر استحکام اخلاقی اوست؛ از این نظر فسادناپذیر بود. قضاوت وزیر مختار انگلیس این است: “پولدوستی که خوی ملی ایرانیان است در وجود امیر بیاثر است.”
جنبه دیگر خوی استوار امیر اینکه به گفته و نوشته خویش اعتبار مینهاد. واتسون مینویسد: “امیر نظام به آسانی به کسی قول نمیدهد. اما هر آینه انجام کاری را وعده میکرد، باید به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را محقق شمرد.”
فرمان شاه بر عزل امیر صادر شد.
نخست از صدارت و پیشکاری شاه برکنار گشت، ولی مقام امارت نظام همچنان در دست او ماند. پیام شاه در چهارشنبه هجدهم محرم 1268 (سیزدهم نوامبر 1851) شب هنگام به میرزا تقی خان ابلاغ گردید، و دستخط عزل فردا صبح (پنجشنبه نوزدهم محرم) به امیر رسید. عین دستخط به ما نرسیده؛ اما آنچه میرزا احمد وقایعنگار آورده، درست و نزدیک به اصل است و مضمون آن در اسناد رسمی نیز منعکس میباشد:
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد، و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید. و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کل عساکر است، فرستادیم و به آن کار اقدام نمائید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم.
شاه را دشمنان امیر محاصره کردند. عوامل اصلی توطئه عبارت بودند از: مهدعلیا (مادر شاه)، میرزا آقاخان نوری، پسرداییهای شاه از جمله شیرخان عینالملک ایلخان طایفه قاجار و سردار محمدحسن خان ایروانی داماد محمد شاه. فرمان شاه بر اعدام امیر صادر گشت بنابر آنچه از قول ناصرالدین شاه آوردهاند، میرزا آقاخان نوری بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علی خان سپرد. مخبرالسلطنه مینویسد: از غلامحسین خان صاحب اختیار شنیدم که ناصرالدین شاه گفته بوده است که به قتل امیر راضی نبودم. میرزا آقاخان تدلیس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط دیگر فرستادم که میرزا علی خان نرود، گفت رفته است و معاذیر آورد.
امیرکبیر دو روز پس از عزل در ۲۵ محرم سال ۱۲۶۸ق به کاشان تبعید شد و در ۱۸ دی ۱۲۳۰ش در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستانش به قتل رسید. به روایت میرزا محمدجعفرخان، حقایقنگار خورموجی در کتاب مشهور «حقایقالاخبار ناصری» پیکر امیر را روز بعد از مرگش ابتدا در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن کردند. چند ماه بعد، با پیگیریهای عزتالدوله همسر امیرکبیر، جسدش را به کربلای معلی منتقل کردند. پیکر او در مقبرهای در رواق شرقی حرم مطهر امام حسین(ع) تدفین شد.
هدیه امام حسین (ع) به امیر کبیر
یکی از روایتهای جالب در مورد وفات امیر این است که آیتالله محمدعلی اراکی بازگو میکند و میگوید که در خواب امیرکبیر را دیده است که جایگاه رفیعی در عالم برزخ داشته است. سبب آن را میپرسد و امیر پاسخ میدهد: «با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! دو تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه (س)؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین (ع) حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (ع) آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.